دستت را به من بده،دردت را به من بگو....
از در که وارد می شوی تنها صدای جیغ و سوت و خنده های پر صدا است که می آید.خنده هایی که نمی دانی از سر کیف و لذت است یا ترس و وحشت مضاعف ؛ هر طرف را نگاه می کنی یک سرِ نور،رنگ و آهن نقاشی شده بر سرت خراب می شود.یک طرف ریل های آهنینی می بینی که کابین های چهارنفره از آنها فرو می ریزد.سمت دیگر کشتیِ کوچکِ آبی رنگی که وارانه می شود و آدم را معلق در هوا نگاه می دارد.از میان فریاد های گوشخراش و خنده های غلو شده تنها یک چیز به ذهنم می رسد...«آدم ها برای چه اینجا هستند؟» ؛ آمده اند لذت ببرند یا بترسند؟ واقعا این ترن های چهار نفره ی رنگی که با سرعت بیش از اندازه پایین می آیند و در دلت را به یکباره خالی می کنند،در آدمیان لذت ایجاد می کند؟تعریف لذت چیست و با چه نکات روانکاوانه ایی پیوند دارد؟ واقعا باید هر آنچه لذت بخش است به صورت انبوه و یکسان تولید شود و همگان با آمدن به شهربازی،چرخیدن،سرخوردن و معلق ماندن لذت ببرند؟ متولیان صنعت سرگرمی که اینگونه فکر می کنند....
ریچارد دایر در مقاله ی سرگرمی و آرمان شهر خود سرگرمی را اینگونه تعریف می کند:« سرگرمی نوعی نمایش است که برای کسب سود،در برابر مخاطبان عام (توده ها) به اجرا در می آید.این نمایش توسط افرادی تولید می شود که در این حوزه تعلیم دیده اند،از این را پول در می آورند و به چیز دیگری فکر نمی کنند جزء نمایشی که غایت آن تولید لذت است. » (1) تولید لذت به صورتیکه بتوان نام صنعت را بر آن نهاد،تنها در حیطه ی اختیارات افراد حرفه ایی است.شادی و شاد کردن برای آنکه کارکرد داشته باشد باید به صورت بورکراتیک اداره شود.باید سازمانی وجود داشته باشد که دستگاههای پر توان و امن را فراهم کند،سرمایه ایی که دستگاهها را به صورت انبوه بخرد،مشاغلی به وجود بیاید که کنترل شادی خواهان را بر عهده بگیرد و صد البته توده هایی که این زندگی بهتر را،این هیجان و شادی نداشته را مصرف کنند.آنچنان که دایر نیز می گوید: سرگرمی پیوندی گسست ناپذیر با «گریز»،«ارضا آرزوها» و «آرمان خواهی» دارد.توده ها با سرگرم شدن لحظه ایی می پندارند که زندگی بهتری در انتظارشان است.در حالی که این صنعت تنها تصویری از یک زندگی بهتر در اختیار آنها قرار می دهد.فکرش را بکنید؛ بلیط می خرید،سوار سورتمه های یخی می شوید که با سرعت(نور) می چرخند،از ته دل فریاد می کشید ، پس از آنکه خیالتان راحت شد و دیدید که سالمید،احساس لذت در شما ایجاد می شود.
احساس لذتی که لحظه ایی شما را وا می دارد به اختیار خودتان به سوی اتمام زندگی تان پیش روید.واقعا چه چیزی توده ها را مجبور به آن می کند که در ازای به دست آوردن هیجان و لذت ناشی از آن،به سوی تاناتوس یا رانش مرگ پیش روند؟ چه چیزی غیر از یک تحریکِ آنی،آنها را در یک تقابل دوتایی(اروس یا رانه ی زندگی و تاناتوس یا رانه ی مرگ) قرار می دهد...!چه کسی غیر از متولیان صنعت فرهنگ می توانند از خلال رسانه ها و با تمسک به تبلیغات این انگیزه را ایجاد کنند که توده ها نیاز به هیجان و شادی دارند و برای کسب این شادی ناخواسته باید هزینه کنند؟(به حق و انصاف،تصویری که تلویزیون از این لحظه های شادی بخش ارائه می کند ،لحن و توناژ صدای گوینده و هیجانی که در پس صدای وی نشسته است،هر کسی را وا می دارد که برای یک بار هم که شده این هیجان را تجربه کند)
باید اطمینان داشت که فقدان و نقیصه در سوژه باعث می شود به ابژه ایی میل بورزد.سوژه ی حاضر در عصر مدرنیته ی متاخر،عصر عقلانیت و تجربه باوری(اگر باور داشته باشیم مدرنیته در ایران در حال اتفاق افتادن است!) آنقدر خسته است که از امور پر هیجان،شادی آور و لذت بخش تزریقی نهایت استقبال را بکند.او دیگر کاری به سود های هنگفت و سرسام آوری که از قبل خستگی اش به جیب فلان کله گنده و بسان سرمایه دار می رود،ندارد.تنها می خواهد لحظه ایی تعلیق را حس کند،در هوا بماند و فریاد های گوشخراشش را به پای هیجانی بگذارد که ترن هوایی در وی ایجاد کرده است.غافل از آنکه این لذایذ آنقدر صوری است که توده ها را از پرداختن به لذت های اصیل باز دارد. لذتی که در آن ها ارزش واقعی زندگی نهفته باشد....
1-دایر،ریچارد،مطالعات فرهنگی(مجموعه مقالات)،ترجمه:نیما ملک محمدی و شهریار وقفی پور،نشر پژوهش های سیما،چاپ اول،1382، ص232